حواست نیست به این حالی که من دارم
حواست نیست که من چقد دوست دارم
حواست نیست همش گریه شده کارم
نفهمیدی من اونم که تو رو تنهات نمیذارم
- •° 𝓚𝓲𝓶𝓲𝓪 °•
حواست نیست به این حالی که من دارم
حواست نیست که من چقد دوست دارم
حواست نیست همش گریه شده کارم
نفهمیدی من اونم که تو رو تنهات نمیذارم
من نمیدونم خودت یجوری ارومم کن
من که جز دستای تو راه فراری ندارم
یه دیوونه که اصن کار به جایی ندارم
همه دنیا تویی باقی همش یه بازیه
کوچه ها تنگ میشن وقتی نگات ناراضیه
انگاری یه شهر محکومن و چشمات قاضیه
+برام خیلی سخت بود که یه قسمتشو انتخاب کنم و اینجا بنویسم چون کل متن اهنگش قشنگه:)
تو رو اون لحظه که دیدم
به بهانه هام رسیدم
از تو تصویری کشیدم
که اون و هیچ جا ندیدم
تو رو از نگات شناختم
قصه از عشق تو ساختم
تو رو از خودت گرفتم
با تو یک خاطره ساختم
هنوز بعد ده سال درک نکردم چرا وقتی داداشم سرما میخوره منم باید سرما بخورم ولی بقیه نه :/
دیشب همشون تو نیم ساعت اتفاق افتادن
فوق العاده بود
اگه تنها بودم میترسیدم ولی خیلییی قشنگ بود:)
چیز عجیبش این بود که قبل اون نیم ساعت و بعدش یجوری اسمون صاف بود که انگار خبری نیست:))
اسمون دیروز خیلی خوشگل بود
هر سمت نگاه میکردی یه رنگ بود
یه سمت ابی روشن
یه سمت ابی تیره
یه سمت زرد و طلایی
اولین باری که اینطوری افتاده بود تو قفسش فکر میکردم حالش بده :)
الان انقد بزرگ شده که تو قفسش نمیتونه اینطوری دراز بکشه :)
میشه به این اعتماد کرد یا الکیه؟ :)))
من که عادت میکنم بعد تو به تنهاییام
هرجا میرم اخرش تا خونه رو تنها میام
نمیدونم چرا گیرم رو تو این همه
مثل ما دوتا تو این دنیای لعنتی کمه