تو رو اون لحظه که دیدم
به بهانه هام رسیدم
از تو تصویری کشیدم
که اون و هیچ جا ندیدم
تو رو از نگات شناختم
قصه از عشق تو ساختم
تو رو از خودت گرفتم
با تو یک خاطره ساختم
تو رو اون لحظه که دیدم
به بهانه هام رسیدم
از تو تصویری کشیدم
که اون و هیچ جا ندیدم
تو رو از نگات شناختم
قصه از عشق تو ساختم
تو رو از خودت گرفتم
با تو یک خاطره ساختم
هنوز بعد ده سال درک نکردم چرا وقتی داداشم سرما میخوره منم باید سرما بخورم ولی بقیه نه :/
دیشب همشون تو نیم ساعت اتفاق افتادن
فوق العاده بود
اگه تنها بودم میترسیدم ولی خیلییی قشنگ بود:)
چیز عجیبش این بود که قبل اون نیم ساعت و بعدش یجوری اسمون صاف بود که انگار خبری نیست:))
اسمون دیروز خیلی خوشگل بود
هر سمت نگاه میکردی یه رنگ بود
یه سمت ابی روشن
یه سمت ابی تیره
یه سمت زرد و طلایی
اولین باری که اینطوری افتاده بود تو قفسش فکر میکردم حالش بده :)
الان انقد بزرگ شده که تو قفسش نمیتونه اینطوری دراز بکشه :)
میشه به این اعتماد کرد یا الکیه؟ :)))
من که عادت میکنم بعد تو به تنهاییام
هرجا میرم اخرش تا خونه رو تنها میام
نمیدونم چرا گیرم رو تو این همه
مثل ما دوتا تو این دنیای لعنتی کمه
یاسمن گلی :)
ممنوم از یاسمن گلی که این چالش رو راه انداخت و منو به این چالش دعوت کرد.
و اینکه از شمایی که قراره این پست رو بخونی دعوت میکنم که این چالش رو انجام بدی:)